خدایا دوست دارم
باید چجوری بنویسم از مهربونی خدا
خدایی که نذاشت بشیم ما آدما از هم جدا
خدایی که تو آسمون گریه هاشو پر میکنه
گونه های زندگی رو از نم اشک سر میکنه
خدایی که قدم قدم فاصله هارو میشکنه
به روی هر تیره شدن یه رنگ روشن میزنه
خدایی که از آدما خسته و دلگیر نمیشه
هرچی که ما بد میکنیم اون ازمون سیر نمیشه
یه آسمون ستاره رو مساوی قسمت میکنه
تو اوج شادی که باشیم میره و غیبت میکنه
ولی خدا غصه هارو به قیمت خوب میخره
غمی که تویه دل باشه،با شادی از بین میبره
غصه که خوردن نداره وقتی خدا مهربونه
راه سعادت مارو اون خیلی بهتر میدونه
خدای خوب لحظه ها منو ببخش که بد شدم
برای شهر شادیا یه وقتا مثل سد شدم
یا گاهی که دل کسی از منو تنهایی شکست
روی حصار غصه هام چه حرفای خوبی نشست
خدای حرفای قشنگ قدم قدم باهام بمون
چیزایی که نمیگمو تو از توی دلم بخون......
نازنین عابدین پور
ادامه مطلب